میتوانید انتظار داشته باشید که آینده شکلی تعریف شده به خود بگیرد یا اینکه آن را گنگ و نامعین فرض کنید. اگر آینده را تعیین شده بپندارید، درک و فهم آن از قبل و تلاش برای شکل دادن به آن معنی پیدا میکند؛ اما اگر در انتظار آیندهای غیرقطعی که به حکم شانس و تصادف تعیین میشود باشید، از مدیریت آن ناامید میشوید.
نگرش نامعین نسبت به آینده، توضیح میدهد که ناکارآمدترین چیزها در زمان امروزی جهان چه چیزهایی هستند. وقتی افراد نقشهای برای اجرا در برابر اتفاقات نداشته باشند، از قواعد مرسوم استفاده خواهند کرد تا مجموعهای از گزینههای متعدد ایجاد کنند. این توصیف آمریکاییهای امروزی است. در دوران ابتدایی، تشویق به اندوختن گنجینهای از افتخارات در فعالیتهای فوق برنامه میشوند. در دبیرستان، دانشآموزان بلندپرواز حتی سختتر تلاش میکنند که اصطلاحاً ((فوق شایسته)) شناخته شوند. وقتی دانشآموز وارد کالج میشود، یک دهه تلاش گنگ را برای جمعآوری رزومهای پراکنده پشتسر گذاشته است تا برای یک آینده کاملاً ناشناخته آماده شود. آمادگی بدست آمده برای هر پیشامد غیرقطعی است.
برعکس، دیدگاه معتقد به آینده معین، طرفدار اعتقاد راسخ است. یک فرد معتقد به آینده معین و تعریف شده، به جای تشویق به کسب نتایج متوسط در جنبههای گوناگون و خوب رشد یافتگی، بهترین کاری را که میتواند انجام دهد را شناسایی میکند و انجام میدهد. چنین فردی به جای کار بیوقفه و خستگی ناپذیر برای متمایز شدن از باقی همردههای خود، به دنبال فوقالعاده شدن در یک حوزه اصیل میرود و این روند را تا تکقطبی شدن در آن حوزه ادامه میدهد. این کاری نیست که جوانان امروزی انجام میدهند.
هیچکس تنها با عالی بودن در یک حوزه به عالیترین درجات دست پیدا نمیکند.
به طور خلاصه میتوان آینده را بهتر از حال تصور کرد یا بدتر از وضعیت حال. خوشبینها به استقبال از آن میروند و بدبینها از آینده میترسند. این ترکیب چهار دیدگاه را شکل خواهد داد:
تقریباً همهی مردم در تاریخ بدبین بودهاند این را از افسانههایی که درباره تنزل ناگهانی از یک عصر طلایی در هر فرهنگی وجود دارد، میتواند فهمید. حتی امروز نیز بدبینی به اکثر نقاط جهان راه پیدا کرده است. یک فرد بدبین به آینده با اعتقاد به عدم قطعیت، آیندهای غمبار را پیش روی خود میبیند، اما هیچ راه حلی برایش ندارد! این وضعیت، توصیف مردم اروپا از اوایل دهه ۱۹۷۰ است، زمانی که این قاره تسلیم نوعی درماندگی بروکراتیک شد. امروزه تمام اروپا در یک بحران حرکت آهسته است. همه درحال تصمیمگیری بداهه در زندگی خود هستند و تنها زمانی که اتفاقی رخ میدهد واکنش نشان میدهند و امیدوارند که وضعیت از چیزی که هست بدتر نشود! خزانهداری آمریکا رو دلار حک میکند ((اعتقاد ما به خداست))؛ بانک مرکزی اروپا هم ممکن است روی یورو حک کند ((از این ستون تا آن ستون فرج است!)).
فرد بدبین غیرقطعی نمیتواند بفهمد که این افت و تنزل سریع خواهد بود یا کند و تدریجی. به همین دلیل او تنها میتواند منتظر این باشد که رخدادی اتفاق بیوفتد.
یک فرد بدبین معتقد به آیندهی قطعی، اطمینان دارد که آینده قطعی است اما از آنجا که بدتر از وضع حال خواهد بود، باید برای آن آماده باشد. احتمالاً کشور چین قطعیترین بدبین در جهان امروز باشد. وقتی آمریکاییها رشد سریع اقتصاد چین را مشاهده میکنند، یک کشور مطمئن را تصور میکنند که آینده را تحت کنترل دارد؛ اما این به خاطر خوشبینی آمریکاییهاست. از دیدگاه چین، رشد اقتصادی نمیتواند به اندازه کافی سریع باشد. هر کشور دیگری هراس این را دارد که چین در حال قبضه کردن دنیا است؛ و دقیقاً چین تنها کشوری است که هراس این را دارد موفق نشود!
به همین خاطر است که رهبر چینیها از نگرانی درباره تهدیدهای بدتر شدن اوضاع رنج میبرد. هر رهبر ارشد چینی در مودکی قحطی را تجربه کرده است، بنابراین در نگاه سیاسی رهبران کمونیستی به آینده، مصبیت فقط یک احتمال نیست. کشور جمهوری خلق چین میداند که زمستان در راه است. تمامی طبقات مردم چین آینده را به طرز مرگباری سخت تصور میکنند.
برای یک فرد خوشبین قطعی، آینده از حال بهتر خواهد بود اگر برنامه داشته باشد و برای بهتر شدن آن تلاش کند. از قرن هفدهم تا دهه ۱۹۶۰، خوشبینهای قظعی جهان غرب را رهبری کردند. دانشمندان، مهندسان، پزشکان و تجار، جهان را ثروتمندتر، سالمتر و با عمری طولانی تر از آنچه که تصور میشد ساختند. به تاریخ گذشته نگاه کنید تا شاهد این پیشرفت توسط خوشبینهای قطعی باشید. سال ۱۸۴۳ مردم شهر لندن اولین تجربه گذشتن از اولین زیرگذر ساخته شده بر روی رودخانه تیمز را پیدا کردند. سال ۱۸۶۹، کانال سوئز، ترافیک کشتیرانی اروپا آسیا را از دور زدن دماغه گود هوپ خلاص کرد. در سال ۱۹۱۴ کانال پاناما مسیر اقیانوس اطلس به اقیانوس آرام را کوتاه کرد. ساخت ساختمان امپایر استیت در سال ۱۹۲۹ شروع و در سال ۱۹۳۱ پایان یافت. پل گلدن گیت در سال ۱۹۳۳ آغاز و در سال ۱۹۳۷ به اتمام رسید. پروژه منهت در سال ۱۹۴۱ آغاز شد و نخستین بمب هستهای جهان در سال ۱۹۴۵ تولید شد. ساخت سیستم بزرگراهی بین ایالتی در آمریکا در سال ۱۹۵۶ آغاز شد و اولین بزرگراه ۲۰۰۰۰ مایلی در سال ۱۹۶۵ آماده بهره برداری شد. این پیشرفت حتی از سطح سیاره نیز فراتر رفت و برنامه آپولو ناسا در سال ۱۹۶۱ آغاز شد و قبل از اتمامش در سال ۱۹۷۲ توانست ۱۲ انسان به ماه بفرستد.
از اوایل دهه ۱۹۸۰ در آمریکا، خوشبینی غیرقطعی بر تفکر مردم غلبه پیدا کرد. آینده از نظر یک فرد خوشبین غیرقطعی بهتر خواهد بود اما او نمیداند دقیقاً چگونه؟! بنابراین هیچ طرح مشخصی برنامه ریزی نمیکند. فرد خوشبین غیرقطعی انتظار دارد از آینده سود ببرد اما هیچ دلیلی نمیبیند که برای آن برنامه خاصی در نظر بگیرد. خوشبینهای غیرقطعی، به جای سالها کار کردن برای ساخت یک محصول جدید، اختراعات و محصولاتی را که تا همین الان ساخته شده اند را بازطراحی و بهینهتر میکنند. بانکداران با بازسازی ساختار سرمایهای شرکتهایی که هم اکنون موجود هستند، پول درمیآورند. تاریخچه شگفت انگیز انفجار جمعیتی، نسلی از خوشبینهای غیرقطعی را ساخته که به پیشرفتهای بدون زحمت در نظر گرفته شده برای خود عادت کردند. مهم نیست که در چه سالی از دهه ۱۹۶۰ به بعد به دنیا آمده باشید، در ۱۸ سال اول زندگیتان همه چیز بهتر و بهتر میشود و اصلا لازم نیست کاری انجام دهید. (بر خلاف چیزی که از قرن هفدهم تا دهه ۱۹۶۰ وجود داشت.) به نظر میرسد که پیشرفتهای فناورانه در این سالها به طور اتوماتیک شتاب میگرفت، به طوری که این نسل با آرزوهای بزرگ ولی با کمترین برنامه مشخص برای تحقق آنها رشد میکردند.
نظرات کاربران
خوب بود… مرحبا… اما غلط املایی داشت
ممنون از نظرتون.
اگه اشتباهات رو بگید، حتما اصلاح خواهم کرد.
دیدگاه خود را بیان کنید